زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر یـادم میآید تا کجـاهـا کـیـسهای نان را میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش جاهلاند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیـزهدار لشکر بیگـانه در این شهر دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت میرسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر |